مهلامهلا، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

دخمله مامان و بابا

مهلای من .......سی ماهه من.........

1394/9/8 11:22
نویسنده : مهدیه
256 بازدید
اشتراک گذاری

گل نازم قشنگم.....

تو این 6 ماهی که گذشت اتفاقات و کارهای زیادی پیش اومد که  سعی میکنم همه رو به صورت خلاصه برات بگم نازنینم

بعد تولد دو سالگیت که تو خونه و همراه اقوام گرفتیم یه تولد هم بصورت دسته جمعی و با بچه های کلوپ خردادی توی مرکز خرید کوروش گرفتیم.بچه های زیادی واسه تولد زحمت کشیدن که همین جا ازشون تشکر میکنم. خود  من یکی که هیچ کاری نکردم و شرمنده امخسته

تولد خیلی عالی و خوبی بود یه عالمه عکس و فیلم از اون روز گرفتیم اما هنوز وقت نکردم فیلم اون روز رو ببینم.باورتون میشه؟؟؟؟؟؟

خلاصه بعد تولد با بابایی راه افتادیم به سمت رامسر.یه مسافرت دو روزه خیلی عالی که خیلی هم به دخترم خوش گذشت و کلی با دایی و بابا جون کنار دریا اب بازی کرد.

بعد ماه رمضون  و تو تعطبلات عید فطر همراه دوست بابایی به تویسرکان رفتیم.خیلی مسافرت عالی ای بود.خیلی زحمت کشیدن و ما رو شرمنده کردن.مهلا هم از فضای باز  اونجا استفاده کرد و تا تونست بازی و شیطونی کرد.

بعد همدان امام رضا طلبید و سه تایی به مشهد رفتیم.با اینکه اونجا یه کمی بد قلقی کردی اما خدا رو شکر اونجا هم خوش گذشت و یه خاطره  خوب برای هر سه نفرمون شد

مسافرت بعدی نوبت رسید به شیراز و رفتن به سالگرد مامان بزرگ بابایی و بعد هم زیارت شاهچراغ و گشت و گذار توی شیراز..........

و بعد هم فوت مادر بزرگ من و مسافرت به اراک.از اون روزها نمیگم چون برام خیلی سخته و نمیخوام بیشتر از این برام یاداوری بشه

دختر نازم.................. بزرگ شدن و قد کشیدنت رو می بینم و میدونم خیلی زود برای این کوچیک بودنت، شیرین زبونیت، شیطونیهات، وابسته بودنت و .............. دلم تنگ میشه.همونطور که الان دلتنگ روزهای قبل ترم

زمان خیلی سریع میگذره.کاش میشد زمان رو نگه داشت و من و تو ، تو همین زمان بمونیم و  من لحظه لحظه با توبودن رو هزار بار تجربه کنم.

اما چه کنیم که روزگار میگذرد...........

خدا روشکر از مهر ماه به بعد وقتی رفتی مهد دیگه گریه نکردی و مربیت رو هم خیلی دوست داری.چیزهای خیلی زیادی هم یاد گرفتی که  مطمئنم همش از مزایای مهد رفتنته

چند تا شعر و کامل میخونی .صدات رو ضبط کردیم تا برامون یادگاری بمونه

تا 10 کامل میشماری.تا 5 رو به انگلیسی میتونی بگی.دعای فرج هم نصفه نیمه میخوانی

چند تا کلمه هم انگلیسی با معنی بلدی

اما خوب توقعی ازت نیست.برای یه بچه دو سال و نیمه همینم خیلی خوبه

برای من اصلا فعلا آموزشت مهم نیست .فقط دوست دارم تو این سن  بازی کنی و بخندی و بالا  پایین بپری.اما خوب چون هوشت ماشالا زیاده هم زمان که تو مهد یه چیزی رو میشنوی سریع ضبط میکنی و میای خونه برای ما میگیمحبت

یک مکالمه کوتاه بین من و مهلا درماه رمضان

مهلا:مامان بیا تغذیه بخور

من:نه مامان من روزه ام

مهلا با گریه:نهههههههههههه  تو مامان مهدیه ای خندونک

 

دخترکم قول میدم هر چه زودتر عکسهای مربوط به این 6 ماه رو هم آماده کنم و بزارم تو وبلاگت.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

asal.v
8 بهمن 94 10:42
سلام مهدیه جون مهلا رو از پوشک گرفتی ؟ اره عزی دلم.دقیق 2 سالگی