مهلامهلا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

دخمله مامان و بابا

مهلا داداش دار می شود

سلام و درود مهلای ما در تاریخ ١۴٠٢/۴/١۴ برادردار شد برادری به نام ماهان🥰 ماهان در تاریخ چهاردهم تیر به دنیا اومد با وزن سه کیلو قد ۴٣ الان ماهان کوچولو شش ماهش تموم شده و وزنش هشت کیلو و قدش شصت و هفت است دو تا دندون بعد پنج ماهگی درآورده و فعا فقط غلت میزنه، خیلی هم پسر ناآرامیه و فقط باید تو بغل باشه عکسهایی هم که اول صفحه گذاشتم عکسهای روز اول بدنیا اومدن ماهان تا پایان شش ماهگیشه ...
17 دی 1402

دختر ده ساله ی من

سلام و صد سلام بله تو این چند وقت که ما نبودیم مهلا خانم ما ده ساله شد ، الان دختر ما کلاسه پنجمه و برای خودش ماشاالله خانومی شده😍انگار همین دیروز بودم این وبلاگ رو زدم و خبر بارداریم رو داخلش نوشتم☺️در ادامه چند تا از عکسهای مهلا رو میذار ...
8 مهر 1402

بازگشت دوباره

سلام و صد سلام خیلی خوشحالم که تونستم وبلاگ دختر نازم و بازیابی کنم و بتونم مطالب و عکسهای خوشگلش رو به اشتراک بزارم، خیلی وقته که نتونستم بیام چون اطلاعات وبلاگ رو فراموش کرده بودم اما قول میدم از این به بعد مطالب و عکسهای دخترم رو تندتند به روز کنم
8 مهر 1402

مهلا و دلتنگی برای مهد

سلام و سلام و صد سلامممممممممممممم دختر نازم، مهلای مامان میخوام دوباره عکسهای قشنگت رو بزارم تو وبت.البته بخاطر مسافرت کیش توی آذر ماه و چند تا تولد و جشن، تعداد عکسها خیلی بود و انتخاب کردن از بینشون دشوار.اما خوب بالاخره چند تا رو گلچین کردم تا بزارم تو وبت و برات یادگاری بمونه.تو این مدت که خونه مامان جون هستیم علاوه بر اینکه بهت خوش میگذره و تقریبا همه چی بر وفق مرادت  هست اما دلت برای مهد و خاله هات هم خیلی تنگ شده.دلتنگی کاملا تو رفتارت و حرفات مشخصه.همش میگی خوش به حال دوستام الان تومهد دارن بازی میکنن .واسه همین دو بار تو این چند وقت بردمت مهد تا دوستات و خاله های مهربونت رو ببینی.روزهایی که میخوای بری مهد اینقدر از شبش ذوق ...
17 بهمن 1395

سه سال و نیمگی

سلام سلام صد تا سلام دخترک ماهم دیروز شما دقیقا سه سال و نیمت شد.تو این 6 ماهی که وبت رو به روز نکردم اتفاقات زیادی افتاد و سرگرمی های زیادی بود که باعث شد کمی سرم شلوغ شه و نتونم وبت رو به روز کنم.بعد تولد دختر قشنگ برای امتحانهای بابایی با همدیگه به تفرش رفتیم و بعد امتحان بابا به اراک و خونه عمو اینا رفتیم و دو روزی مهمون اونا بودیم.بعد تموم شدن ماه رمضون خونه ای که داشتیم رو فروختیم و یه خونه جدید خریدیم که همین مورد باعث مشغله فراوون مامان و بابا شد .خونه ای که خریدیم عید تخلیه میشه و ما تا عید مهمون خونه مامان جون و بابا جون هستیم.از اول مهر دیگه به مهد کودک نرفتی و پیش مامان جون موندی.اما کاملا مشخصه که دلت برای مهدت و خاله ها تنگ ...
23 آبان 1395

فرشته ی سه ساله ی من

سلام و صد سلام خوشحالم.خوشحالم.خوشحالم چون یه دختر سه ساله ی ناز و شیرین زبون دارم.بله دختر خوشگل من با اومدن روز 22 اردیبهشت 3 سالش کامل شد و حالا شده یه خانوم کوچولوی به تمام معنا روز پنج شنبه 23 اردیبهشت تولد مهلا جون رو به اتفاق خونواده خودم و بابا سیامک گرفتیم.جای همه خیلی خالی بود.تولد خیلی خوبی بود و به همه خیلی خوش گذشت.مهلا جون هم کادوهای خیلی قشنگی از همه گرفت و خیلی هم ذوق کرد و خوشحال بود.کلا مهلا عاشق تولده........ این هم چند تا عکس از تولد دخترم اینم چند تا عکس مربوط به رفتن به یک عروسی ...
26 ارديبهشت 1395

نوروز 95

یا مقلب القلوب و الابصار یا محول الحال و الاحوال......احسن حالنا الی احسن الحال سال 94 هم با تموم فراز و نشیب هاش تموم شد و سال 95 از راه رسید. 3 سالی میشه که دختر نازم موقع سال تحویل کنار من و بابایی میشینه و این بهترین عیدیه هر سال من از طرف خدای مهربونه اواخر سال 94 به بدو بدو ها و درگیریهای روزمره گذشت و اتفاق قابل ذکری نیفتاد. قبل سال تحویل ما همراه خاله، دایی و مامان جون به خرم آباد رفتیم و این اولین باری بود که موقع سال تحویل خونه خودمون نبودیم.بعد از مسافرت هم دید و بازدیدهای معمول سال جدید شروع شد. در اخر هم تمو شدن تعطیلات و شروع دوباره کار و تلاش........ در ادامه چند تا از عکس های مربوط به عید دختر نازم رو میذارم. ...
14 فروردين 1395