ماه شب چهارده من

دختر نازنینم  خیلی خوشحالم که زنده ام و چهارده ماهگیت رو می بینم .

این روزها بیشتر به فکر سلامتیمم  اون هم فقط یه دلیل داره چون میخوام زنده باشم و بزرگ شدنت رو ببینم .آخه هر روز که بزرگتر میشی شیرین تر هم میشی .کارهای میکنی که تو اوج خستگیم لبخند رو رو ی لبم میاره.به غیر از شیرین زبونیهات و دلبریهایی که میکنی حتی راه رفتن و نگاه کردنت هم برای من قشنگه و خواستنیه

هفته های گذشته به دلیل دندون درآوردنهای مکرر کمی بیقراری داشتی که خدا رو شکر اون روزها هم فعلا گذشته و دوازدهمین دندونت از روی لثه خودش رو به ما نشون داده اما هنوز بیرون نزده.

این روزها تلاشت برای صحبت کردن خیلی زیاد شده هر کلمه ای رو که بهت میگم اگه راحت باشه سریع تکرار میکنی و همین حرف زدن شیرینت دل من و بابایی و بقیه رو برده

کلمه هایی که تا امروز میتونی بگی تا اونجا که یادمه عبارت از:بابا-ماما-ممه-دده-آب-به به-دده- بده-نه- -آیه (آره)-محم(محمد)-انا(ثنا ،دوستت)-ننا(نعناع)-دیس(جیش)-عب(عیب)-هاپ(هاپو)

دستت رو میذاری جلوی چشمات  و الکی گریه میکنی بعد بلافاصله دستت رو از جلوی چشات برمیداری  و میگی داااااااااا:یعنی دالی

وقتی کسی خوابه میری بالای سرش و انگشتت رو میذاری جلوی بینیت و با تموم قدرتت داد میزنی ایسسسس

تقریبا منظور همه حرفام رو دیگه می فهمی مثلا وقتی بهت میگم فلان چیز رو بیار برای مامان سریع میری و میاری.

در کل دختر نازم از صبح که چشما ت رو باز میکنی در حال شیطنت و سرک کشیدن به همه جا هستی تا اخر شب.آخر شب هم بر خلاف میلم فقط از ترس هاپو میتونم بخوابونمت هی میای کمی شیر میخوری و سریع میخوای بری ولی من از هاپو میترسونمت و تو هم از ترس مجبور میشی میخوابی .البته این قضیه ماله یک نصفه شبه .یعنی اگه از هاپو نترسونمت فکر کنم تا خود صبح در حال ورجه وورجه باشی.

به هر حال درسته بعضی مواقع فشار کار و ...باعث میشه از این شیطنت هات و نخوابیدنهات و ...دلخور بشم و شاید کمی سرت داد بزنم اما دوباره با خودم میگم همین که دخترم سالم و سر حاله برام کافیه و یه دنیا ارزش داره

پس برای هزارمین بار میگم خدایا شکرت

عاشق این پا روی پا انداختنتم گلم