روزهای با تو بودن(20 ماهگیه دخترم)
سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت
دختر نازم بالاخره اومدم دوباره با تاخیر اما دست پر
یواش یواش دختر کوچولوی ضعیف و بی اختیار داره تبدیل میشه به یه خانوم کوچولوی شیطون و غیر قابل کنترل.ماشاله بیش از اندازه تحرک داری و طوری شده که ما در مقابلت کم میاریم.روز به روز پیشرفتت تو حرف زدن و تقلید رفتار ما تحسین برانگیز تر میشه چون کارهایی میکنی که همه رو انگشت به دهن میذاره
ماه پیش با هم یه مسافرت داشتیم که خدا رو شکر تو این مسافرت زیاد ما رو اذیت نکردی فقط تو راه برگشت به دلیل تاخیر پرواز خیلی اذیت شدی و به تبع ما هم همینطور
خیلی خوب شد که تو این مسافرت به نصیحت مامان جونی گوش دادیم و کالسکه شما رو همراه خودمون بردیم .چون اینجوری وقتی خوابت می برد دیگه لازم نبود تو بغل ما باشی و ما با خیال راحت به گشت و گذار ادامه می دادیم و شما هم آروم تو کالسکه خودت می خوابیدی
تو هفته گذشته با خاطر جراحی ای که مامان جون داشت 3 روزی پیش خاله و زن دایی موندی.خدا رو شکر دختر خوبی بودی و اصلا اذیتشون نکرده بودی.اما نمیدونم چرا الان چند روزیه بد قلق شدی و اصلا غذا نمیخوری و همین، فکر منو خیلی مشغول کرده.امیدورام زود زود اشتهات برگرده تا مهلای من دوباره همون مهلا تپلی بشه .
خیلی دلم میخواد این روزها تمام حرکاتت رو ضبط کنم تا لذت و شیرینش برام دائمی شه اما حیف که اصلا اجازه نمیدی دوربین دست بگیرم و ازت فیلم بگیرم چون تا دوربین رو ازمون نگیری ول کن نیستی
از بس تحرکت زیاده و بلبل زبونی هر کسی می بینه فکر میکنه سنت خیلی بیشتر از اینه که هست و وقتی سنت رو میگم همه تعجب میکنن واسه همین هر روز باید برات اسپند دود کنم (چقدر هم دود میکنم ؟؟؟)
حالا میریم سراغ اصل مطلب
میخوام عکسهای مربوط به ماه گذشتت رو بذارم که بیشترش مربوط به مسافرتمونه.امیدوارم همیشه به گردش باشی دختر ماهمممممممممممممممممممممممم
مهلا در حال خواب در پاساز القریر
مهلا در حال خواب در رستوران مک دونالد
ا
توی کاخ شیخ دوبی چند تا سنگ پیدا کردی و فقط با اونها سرگرم شدی.اینجا هم سنگ رو محکم بغل کردی تا بابایی ازت نگیره
مهلا در حال سنگ اندازی
این هم عکس مامانی مقابل هتل آتلانتیس
مامان در بازار ابن بطوطه
مهلا در فرودگاه در حال نظاره هواپیماها(به قول خودت همامما)
مهلا و بابایی در ساحل جمیرا